، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

آراد وروجک دوست داشتنی مامان و باباش

جشن هفت سین

امروز روز جشن هفت سین تون بود در مهد کوثر  عزیزم چون خیلی دوست داشتی بهت خوش بگذره گفتی عکس آتلیه را هم میریم می گیریم دوستت دارم عمرم دوست داشتنی
25 اسفند 1393

دانشگاه فیروز کوه

جمعه هفتم آذر ماه 93 من و شما و بابا جون با هم رفتیم فیروز کوه گفتی منم سر کلاس می یام باهم رفتیم سر کلاس دکتر اسدی درس بررسی موارد خاص اول که استاد اومد سلام کردی و شروع کردی به کل کل کردن با استاد. هر چی میگفت جواب می دادی استاد گفت بیا تاصبح با هاش حرف بزنی حرف برای گفتن دارد.استاد به یکی از بچه ها گفت شما که زبانت خوبه فلان فصل رو ارائه بدید گفتی استاد منم زبانم خوبه بلدم بگم هلو میشه سلام و... وروجک دوست داشتنی دوستت دارم
27 دی 1393

جراحی بینی

بابا جون چند هفته ای است که بینی اش را عمل کرده امروز که از مهد به خونه آمدیم با هم بازی میکردیم که یک دفعه دستت به بینی من خورد و درد گرفت گفتم وای بینیم آراد جون درد گرفت گفتی وای خدای من بینی مامانم مامان جون نکنه از مریضی بابا جونم گرفتی من چه کار کنم من که خندم گرفته بود گفتم آخه آراد جون مگه واگیر داره بابا بینی شو عمل کرده گفتی نه من می ترسم که مثل بابا بشی گفتم عزیزم نه قضیه فرق می کنه .....ماه من دوستت دارم
9 شهريور 1393

درخت

امروز برگشت از مهد به خونه با هم از کوچه پایین خونمون میرفتیم من حواصم به آگهی ترحیمی بود که به دیوار وصل بود که پام خورد به درخت کاشته شده در پیاده رو گفتم آخ پام یکهو شما شروع کردی به داد و هوار ای خدا کدوم ..... این درخت و اینجا کاشته پای مامان نازنین من درد گرفت آخه جای درخت اینجاست عزیزم اینقدر حرص خوردی گفتم مامانی جونم من باید مواظب می بودم گفتی نه آخه جای درخت اینجاست عزیزم دوست دارم جگر
8 شهريور 1393

کرمانشاه

عید سال 1393 با خاله نیره و خاله نسترن رفتیم به کرمانشاه اینم تعدادی از عکسهاش ...
1 فروردين 1393

مسجد

روز چهل مادر بزرگم خدا بیامرز بود رفته بودیم مسجد من گریه میکردم تا منو دیدی گفتی وای مامانم گریه نکن خواهش میکنم غصه نخورمیگفتی این آقاهه(روضه خونه )غمگین میخونه تو گریه میکنی میگفتی الان میرم بهش میگم دیگه نخون مامانم غصه می خوره
5 بهمن 1392